آن زمـآن کهـ عـآشق هـم بودیم،
وقـتی سر چیز هـآی کوچیک قـَهر میکـَردیم
هــَردو می خـَندیدیم
و میگـُفتــیم چهـ بـَچگـآنه بود قـَهرمـآن..
یــآدم است،
تـو همیشه بــآ دلهــُره میگـُـفتی:
تـَرسـَم از روزیـ است
کهـ عشـق مـَن رآ هـَم بهـ حــسـآببچگـی بگـُذاریــ
حـآل از آن روز هـآ ســآل هـآ میگـُذرد
و مـَن چیزی رآ که تو از آن
دِلهــُره داشــتی
دیدَم!
که رو به رویــَم می ایـستی
و میگــویی
تــو فقـط عـشــق بچگـی ام بــودی...
میبیــنی؟
زمـآنه چهـ چیـزهـآ که یـآد نمیدهــَد!
╬═♥╬╬♥═╬
نظرات شما عزیزان:
پرنسس
ساعت21:05---8 آذر 1391
مپارک باشه وب جدید...
حالا چرا وب جدید زدی؟
دیگه قبلیه فرت شد؟